باید گریست
زار گریست
به حال مایی
که مدیران مان
چنین بی بوته می رویند
بر لا به لای آجر های دیوار
خسته ام
از دیدن کسانی
که مدرک می گیرند
بدون دانش پشت آن
باید گریست
زار گریست
م.فردا
1390/05/11
باید گریست
زار گریست
به حال مایی
که مدیران مان
چنین بی بوته می رویند
بر لا به لای آجر های دیوار
خسته ام
از دیدن کسانی
که مدرک می گیرند
بدون دانش پشت آن
باید گریست
زار گریست
م.فردا
1390/05/11
خسته ام
از تمام حرف های تکراری
از تمام انسان های تکراری
همچون من
خاکی نو، آبی نو و انسانی نو
مرا نیز با او از نو سازید
شاید که از تکراری بودن راحت شوم
م.فردا
1390/05/11
خسته کننده می شوم
برای تمام اطرافیان
انسانی تکراری
خشک
و بی روح
تنها می مانم
شاید در این تنهایی
قطره اشکی
نم کند این خشکیدگی من را
و ببندد در بر شکست مجدد
م.فردا
1390/05/11
درد مشترکی ست که بر دوش می کشیم یکی گاه فریاد می زند و گاه دیگری در خود فرو می برد چگونه شوق پیغام ها روخداد های امروز را داشته باشم؟ آنگه که افسوس نبودت در چنین روزی چنین بر من سایه افکنده؟ جایت بیش از همیشه بیسش از حد تصور خالی ست “ای دوست” م.فردا |
*** تقدیم به او که همیشه بیش از یک دوست، یک همسفر و یک پدر بود و هست ***
زیباییت
مرا به خواب می برد
لطافت نگاهت
و آرامشت
و مستی من
از دیدن تنها عکس هایت
و یاد آوری آن شب
و پرواز من در آسمان
ای کاش دیدار مجددی بود
م.فردا
1390/05/07
من بودن
سخت ترین کاری که تا کنون سعی کرده ام انجام دهم
تا کنون همه بوده ام و هیچ
حال ببینید مرا
که از نو زاده می شوم
م.فردا
1390/05/04
یک داستان قدیمی
اعتماد بیش از حد
و یا اعتماد اشتباه
جواب یکسان خواهد بود
ویرانی
ولی اعتماد بیش از حدی که به اشتباه باشه
نتیجش فقط یه فاجعه می تونه باشه
و حال یک داستان
داستان من
م.فردا
1390/05/04
هر آنچه شرط رفاقت بود
کردم
ولیکن افسوس
که بی راهه رفته ام
عمر، بی دلیل سپرده ام
دل، به اشتباه بسته ام
ای پیر
م.فردا
1390/05/04
خنده هاست که پشت هم می زنی بر من
منگر نگاه رو به زمینم
و سکوت 9 ماهه ام
که جهان نیز جایی به تو خندد
جایی راه به تو بندد ای پیر
م.فردا
1390/05/04