بایگانی جولای, 2011

پیمانی نا نوشته


گاه مرا در کج اتاق با دور کردن نگاهت فلک کرده ای گاه مرا در انتهای شب بی هیچ بوسه ای تنها به خانه فرستاده ای و حال من در این زندان مانده ام و دگر دلیلی برای خارج شدن از آن ندارم نه تو هستی که دنبالت بیایم و نه من هر دو یمان […]

هر یک در یک سو


هرگاه می خوانم فاصله ها بیشتر می شوند و در نهایت در انتهای راهرو ایستاده به صفحه ای پر از نوشته ها می نگرم دیگر چیزی واضح نیست هیچ چیز واضح نیست اصلاً چیزی واضح بوده؟ سوال خنده دار و تلخی که هر بار پرسیدنش

خستگی


خسته ام، از این همه دویدن و نرسیدن خسته ام، از این همه در گوشه ای تنها نظاره گر رفتن ها بودن خسته ام، از این همه اتفاق عجیب که بی ربط در تمام زندگی بدن من را زخم می کنند و خسته ام، از خودم که همیشه باید منتظر بازگشت سایرین باشم انتظار ها […]

بی حسی


بی حس می شود تنم از دیدن روزگار به دخمه خود باز می گردم تاریکی و شب های آنجا امن تر است م.فردا 1390/04/19

ناپدید شدن ها


گویا می بایست به ناپدید شدن ها عادت کرد همه ناپدید می شوند روزی که درد همه جهان را فرا گیرد من نیز ناپدید خواهم شد تا به لبخند هایی که از شوق دیدارتان ظهور می کرد اندیشه ی کوتاهی کنید و نا پدید شوید در خاطرات روز ها و شب ها کار من ایستادن […]

پایان دفتر دوم


مرا ترس با دگری بودن او ترس ترک کردن او سخت پریشان می کرد حال دگر ترسی نمانده است نه دیواری برای ریختن و نه کسی برای تکیه زدن حال باز خودم هستم و خودم پیش از آنکه حرفی بزنیم رفت و مقصر من بوده ام

یک سفر، یک شب و یک قهوه


عکس هایت را نگاه می کنم هر روز زیبا تر به اندیشه یک شب یک سفر و خاطره یک قهوه کوتاه بود ولی خوب و آرام شبی که گذشت و در پس آن نامت ماندگار شد م.فردا 1390/04/18

مسیر تازه


مسیر تازه ای در افق زندگی دیده می شود مسیری پر از درخت های گیلاس در یک سو و انگور ها در سویی دیگر تنها لازم است از مسیر کنونی جدا شده و به آن پیوست م.فردا 1390/04/15

عالمی دیگر


عالمی فرا تر از وسعت دید من و تو با سقفی بلند تر از آسمان ما و خورشیدی درخشان تر از خورشید ما رود هایی پر ز شراب که هر جرعه اش هزاران سال خوشی و رقص به همراه دارد تنها در لحظه تماس ما بوسه های ما هزاران بار از نو متولد می شود […]

خط خطی


با شنیدن صدایش رو به آسمان می روم همچون امروز ولیکن بیش از پیش به فکر فرو می روم تنها با دیدن نوشته هایش همچون امشب به هم می ریزد تمام فکر ها

عضو خوراک مطالب شوید مرا در توییتر دنبال کنید!