من امروز منی نیست که به فردا برسد می شکند امشب زیر هر بوسه یاد خاطره است، که می رود چشم به چشم بخوان از عشق بخوان از آنچه که بود گر سوالی بود ز دیروز تیره و تار لبخندی بزن و بگذر جام است و می و دوستان که برت می مانند همی یک […]
بایگانی ‘دفتر سوم’
بر روی زمین
بنگر که کنون چه بی حکمت گرد جهان می گردیم بنگر که دیروز در اوج و کنون بر روی زمین می غلتیم روزگار نیست که چنین کرده به ما خودمانیم که به باد داده ایم آن پر و بال م.فردا 1392/05/15
روزگار و رسم ما
این است روزگار و رسم ما عاشق می شویم، در کنارشان بار ها دور شدنشان را به نظاره نشسته ایم با دیدن رویی، شنیدن خبری و صدایی به اوج رفته ایم عشق را فریاد زدیم رفتند نگفتیم رفتند و همچنان به نظاره نشسته ایم می گذریم، ز کوچه های تاریک و نمناک تنهایی تا به […]
عمری نو
عمری دوباره داد دیدار روی او لبخندی مانگار چشمانی باز باز تکیه بر خاطرات زدن تنها بمانده برای من لبخندت ماندگار حضورت سبز سبز تندرستیت بی انتها این است آرزوی من عمری ز نو گرفت این تن، این حضور من م.فردا 1391/10/9 -= تقدیم به دوستی که سال های اخیر دور بودیم، دوستی که دوران […]
نور
بسوخت چشم و گوش و دستانم در ره یافتن گرمای خورشید گر ز هر کوی گذشتی نور و گرمایی بدیدی و دست برش بردی، بسوختی حال کوران و زاران را بدانی چون خورشید ندیدم نگویم نیست ولیکن هر نور و گرمایی خورشید نیست 1391/10/2 م.فردا
نور
یکی خوابه یکی بیدار تو که مستی تو که هوشیار زل زدی به کنج خونه نبر از یاد مرگ ماهی گوشه ی همین اتاق بود جای خالی شقایق هرگز هیچ گلی نرویید نور رفته بر نگشته چشمای من چیزی ندیده جای خالیت گل نروید چشم دگر نوری نبیند 16/8/1391 م.فردا
تا به شب
گاه به نگاهی خوشنودی گاه به لبخندی زمان چنان می گذرد که خوشی بی معنا می شود درد اطراف را گرفته و مرگ بر همه پنجه افکنده ولیکن، ما باز به دیدن لبخندی خوشنودیم قناعت نه حتما از ناتوانی که گاه از حکم شرایط است گاه احترام است به خواست دیگران و گاه تنبیهی برای […]