بایگانی اکتبر, 2011

لرزه


می لرزد تمام تنم نه به سرما که با اندیشیدن به او نفس کند می شود چشم ها خیس دست لرزان ادامه ای می دهد به گذشته برای ساختنی جدید م.فردا 1390/07/12

غمی عظیم


کدامین فریاد است که تسکین دهد این غم عظیم را اشک حلقه می زند از ندیدنت و از نبودنت مرا چه اندیشه ای بود و حال چه می شود با چنین زمانه ای م.فردا 1390/07/12

یک بهار


به بهار نشسته ای، ای نازنین بوی عطرت همچنان در فضا جاریست بوسه ای نزده، بر لبان تو اشک های گم شده، در چشمان من نگاهت پر ز معنا ست یادگاری از عشق و بودن هاست آمدی ولیکن با این فاصله ها دگر چشم رو به رخسارت نمی رود ای نازنین با هر تپش از […]

دو آغاز پر و خالی


تنها با شروع سکوتش مرگ آغاز شد سکوتی پر از نبودن، رفتن، نخواستن و هزاران فعل و مرگی خالی از همه چیز م.فردا 1390/07/10

تولد یک سکون


تلاش برای گذری بود از ابتدای دورانی نو تا انتهایی بر تمام نو بودن ها تکرار می شود تا به تمام لحظات رنگ سرد یک نواختی را بزند تا تمام گل ها هم بو و هم رنگ شوند برای باقی عمر که نمی شوند *** گذرانی ست که به دست خویش آورده ایم به بار […]

شاید سکوت


شاید سکوت تنها، نگاه گذرای کوتاه او را بر من برای چند ثانیه بیشتر کند تنها چند ثانیه دگر جایی برای تامل نیست او همان بار نخست رفته بود تا به تاریخ بپیوند و بار دگر تنها برای اطمینان از دور بودن اندیشه ها، گذری کرد از سطح صاف و بی روح زندگی ام گذرانی […]

عضو خوراک مطالب شوید مرا در توییتر دنبال کنید!