خموش به گوشه ای
تنها نظاره گر
در اندیشه ی زیستنی بلند
سوی آواز و هم آغوشی و نور
عمر در گذر بود و من در رویا
چشم بستم
بهر دیدن تو
چشم گشودم
در میانه ی راهی تنها
بی تو، بی خود
راه در پیش می گیرم
بی تو، بی خود
تنها برای گذر عمر
م.فردا
1390/06/27