گاه به نوشته هایم چنان می نگرم که به سنگ قبر نانوشته ام سنگی سیاه و ساده تنها چند خط نام و نام خانوادگی تاریخ ها و دیگر هیچ تمامی نوشته ها نیز چنین هستند من شما تاریخ و دیگر هیچ پس بخوانید سنگ قبر مرا م.فردا 1390/04/08
بایگانی ژوئن, 2011
کدامین غروب
گاه بر بلندای افق طرح دو عاشق می بینید آسمان غروب است و دست ها در دست هم ولیکن هیچگاه نپرسیده اید چرا غروب؟ چرا دست ها در هم؟ و چرا آغوشی در کار نیست؟ و نه بوسه ای؟ آن طرح نه وصال است و نه نزدیکی که لحظه خونین جدایی ست به روایتی نرم […]
حفاظت شده: خسته
هیچ چکیدهای موجود نیست زیرااین یک نوشته حفاظت شده است.
راه آخر
می نویسم فریاد می زنم می نویسم سر به دیوار می زنم می نویسم سر به بیابان می نهم می نویسم . . . و حال از همه این ها دگر خسته ام هیچ یک افاقه نکرد راه آخر پرواز م.فردا 1390/04/08
دیوانگی
دیوانگی دنیایی دارد به موازات این دنیا که گاه به هم نزدیک می شوند ولی هیچ گاه پای دیوانه به این دنیا نمی رسد م.فردا 1390/04/09
گاه و بی گاه
گاه و بی گاه لج می کند این دل دیوانه من با تمام عالم هستی اتان گاه شاد است چنان که از نگاهش شوق می ریزد برای ادامه برای حیات و گاه چنان غمگین است که با هزاران من عسل هم نمی شود به آن نزدیک شد م.فردا 1390/04/09
حفاظت شده: شمارش
هیچ چکیدهای موجود نیست زیرااین یک نوشته حفاظت شده است.
بی حاصل
آنچه از من در بر شما به جای خواهد ماند تله خاکی ست بی حاصل کوله باری پر ز ورق و مشتی عکس بی نور به هزاران خواهش نیز باد آنها را نخواهد برد آب آنها را نخواهد شست
شلیک
سر ها همه پایین بودند که صدایی آمد کلام شلیک شده بود گوش ها نا خواسته هدف بودند چشم ها شاهدی بی گناه بر گناه دستان م.فردا 1390/04/08
اثر
گاه بر اين خرقه پاره ی من اثر تازيانه روزگار است اثر گاز سگ زندگى و اثر پنجه زهراگین شکست م.فردا 1390/04/08