این است روزگار و رسم ما عاشق می شویم، در کنارشان بار ها دور شدنشان را به نظاره نشسته ایم با دیدن رویی، شنیدن خبری و صدایی به اوج رفته ایم عشق را فریاد زدیم رفتند نگفتیم رفتند و همچنان به نظاره نشسته ایم می گذریم، ز کوچه های تاریک و نمناک تنهایی تا به […]
بایگانی دسامبر, 2012
عمری نو
دسامبر 29th, 2012
بدون دیدگاه
عمری دوباره داد دیدار روی او لبخندی مانگار چشمانی باز باز تکیه بر خاطرات زدن تنها بمانده برای من لبخندت ماندگار حضورت سبز سبز تندرستیت بی انتها این است آرزوی من عمری ز نو گرفت این تن، این حضور من م.فردا 1391/10/9 -= تقدیم به دوستی که سال های اخیر دور بودیم، دوستی که دوران […]
نور
دسامبر 22nd, 2012
بدون دیدگاه
بسوخت چشم و گوش و دستانم در ره یافتن گرمای خورشید گر ز هر کوی گذشتی نور و گرمایی بدیدی و دست برش بردی، بسوختی حال کوران و زاران را بدانی چون خورشید ندیدم نگویم نیست ولیکن هر نور و گرمایی خورشید نیست 1391/10/2 م.فردا