داستان من از دستان گشوده ات در ایوانه خانه ای در گوشه ی متروکی از شهر شروع می شود و سفری پر از پیچ و تاب تا بوسه ای بر لبانت تمامی انحنا های بدنت مسیر روز شب من می شود و رسیدن به لبخندی بر لبان تو لبخندی از اعماق وجودت نقطه ی […]
بایگانی آگوست, 2011
به انتظار
به انتظار نشسته ام به انتظار تو تو رفته ای و من و این انتظار شور شانه به شانه در آفتاب خشک جان می دهیم به هم در نبود تلخ تو م.فردا 1390/05/21
حفاظت شده: انتظار
هیچ چکیدهای موجود نیست زیرااین یک نوشته حفاظت شده است.
لیست انتظار
همچنان توی ماشین مونده ساعت هاست که اونجاست شاید هم روز هاست نه اون می دونه و نه من فقط یک نفر دیگه به کسانی که در لیست انتظار قرار دارند اضافه شده م.فردا 1390/05/21
تا ته عالم
مرو ای یار، مرو مخوان آن قصه ی نومیدی را گاه در این چرخه ی تیره ی بخت می توان روزنی از نور دید می توان گاه با بوسه ی اشک تا ته عالم خندید م.فردا 1390/05/21
مرو ای یار
مرو ای یار سفر کرده ی من باز در این شهر غریب می توان جان داد به سحر در لب ایوان هم آغوشی ما جرعه از عشق خدایی نوشید مخور افسوس که در این نومیدی ما همه یک رنگیم و ز یک دست و صدا تا کلامی آغاز کنی جان می دهد این قلب اسیر […]
باز
باز دستان به هم گره کرده ی تو باز چشمان به هم ریخته من باز سخن از کار و همین روز ها بود باز نگاهم به نگاهت نگران بود م.فردا 1390/05/21
داستان شب
گاه در در گوش شب نجوا می کنم داستان بی پایان انتظاری را که همچون قصه ای برای خوابتان باشد داستان انتظار بی پایان خواهد بود اگر به یاد نیاوریم عاقبت پرواز تا خورشید را م.فردا 1390/05/20
کوری
بخوانید مرا تا که فریاد کنم درد بی درمان کوری چشمان را در زمانه ای که قدم بر ماه می نهیم کوری چشمانی که از تیرگی و انسداد افکار است م.فردا 1390/05/20
پر از شعار
تنها پر از شعار می شویم بی هیچ عمل بی هیچ هدف پر از صدا و حاشیه بدون یک نگاه به پشت سرمان بی هیچ اندیشه ای به خود و زیر پایمان که چه بر سر دیگران می آوریم تنها با گفتن یک سری شعار م.فردا 1390/05/20