دگر نه صدایم می لرزد
نه قلبم به تپش می افتد
و نه بقضی دارم که هر از گاهی بترکد
مرا چه شده است؟
حال دگر صدای هیچ کس
مرا از خواب بیدار نمی کند
هیچ عطری مرا با خود
به خانه ی شما نمی آورد
حال دستانم از همه جا کوتاه است
رفته ام
از پیش همه شما رفته ام
تا در جایی دیگر
درد دل هایم را با کسانی دگر قسمت کنم
م.فردا
1390/05/14