وزن گیرم و پرواز کنم
تا آنجا که نرسد هیچ کس
گویم
از دل را با تو
من همان هستم که بودم
باز مست و خمار نگاه تو ام
باز جاری شوم در نور
تا رسم بر در خانه ات
و گویم با تو
راز نگفته ی دل را
من همان روح سرگردانم
که روز در غار خوابم
از شدت نور و دود و فریاد
شب آیم
بر بالینت بر نشینم ای یار
از عطر مو هایت مست
به آسمان روم و بر چینم
گل هستی را از آن سوی عالم
نسارت کنم
آنچه تا کنون کردم
هر آنچه دارم
پیش پایت نهانم
م.فردا
1390/03/14