روز ذهنم مشغول بود اخلاقم بد، بد تر از سگ با آنانیکه همه پشتیبانم بودند (خانواده ام) بد کردم به دلیل اندیشه های چند روز گذشته ام حال نه خود هستم و نه کسی حال دیوانه ای سر گشته ام از خانه دور از خودم دور تر و از این دنیا جدا
بایگانی می, 2011
ترس هایم
می 19th, 2011
بدون دیدگاه
حال مطمئن تر می شوم که راه من در گذشته برای عدم ارتباط با مردم (و عدم اطمینان به همه) کاملاً درست بوده نه به عنوان فرار که به عنوان یک سیستم پیش گیری کننده چون به سختی می شه کسی رو پیدا کرد که قابل اطمینان باشه این فشار روحی داره بد تر می […]
اندیشه سرد و یخی
می 6th, 2011
بدون دیدگاه
گاه در این بعد غریب می نگارد طرحی می فروشد به شما اندیشه سرد و یخی این ره می و باده ره و دود و دم که از دور پیداست ره رسوایی اوست ره بی پروایی گاه غروبی نو مید می نشند بر لب بام تا که با خاطره سال ها پیش بنوشد چایی با […]